تاسیس کردن پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن ادامه... پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن تصویر تاسیس کردن فرهنگ واژه فارسی سره
تاسیس کردن احداث کردن، دایر کردن، ایجاد کردن، به وجودآوردن، بنیاد کردن، پی افکندن، پایه گذاری کردن، پی ریزی کردن ادامه... احداث کردن، دایر کردن، ایجاد کردن، به وجودآوردن، بنیاد کردن، پی افکندن، پایه گذاری کردن، پی ریزی کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاسیس کردنتَاسیس کَردَن প্রতিষ্ঠা করা ادامه... প্রতিষ্ঠা করা تصویر تاسیس کردن دیکشنری فارسی به بنگالی